سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 11
کل بازدید : 41465
کل یادداشتها ها : 21
خبر مایه


من نوعی را چرا خدا بدون رهبر گذاشته است؟

اگر از عدالت خدا بدور بود که امت محمد را بدون رهبر رها کند از عدل او بس دورتر خواهد بود که مرا و امثال مرا و شما را که از زمان پیامبر خیلی فاصله داریم بدون رهبر رها کند می گویید ( رها نکرده و رهبر ما مهدی است که حی و حاضراست ) باز می پرسیم ( خوب کجاست که من از او بپرسم که حق با کیست؟ ) شما در جواب من ای برادران اهل تشیع چه می گوئید مگرنمی گویید که او پشت پرده غیب پنهان است و دسترسی به او ممکن نیست و باید به قرآن و احادیث ائمه و پیامبر مراجعه کرد خوب پدر آمرزیده ها پس باز به حرف ما رسیدید.

مهدی از میان شما به پشت پرده غیب رفت و جانشینی نگذاشت و شما را بی رهبر گذاشت شما این حق را به مهدی میدهید از عدالت خدا هم بدور نمی دانید خوب پس چرا وقتی می گوئیم پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) جانشینی برنگزید و قرآن و سنت را برای ما گذاشت ناراحت می شوید و آبرو درهم می کشید؟

اول شما برای مهدی نایب درست کردید و 70 سال که عمر یک آدم است مردم را سرگرم کردید و چون زمینه را برای ظهورش آماده ندیدید عمرش را طولانی کردید و نایب را هم مردود دانستید و بالاخره واضح است که امروز من بدون رهبر هستم شما خواننده هم بدون رهبر هستید ولازم است که خودمان بنشینیم و رهبر خویش را برگزینیم و انتخاب رهبر را در پرتو هدایتهای قرآن و سنت انجام دهیم همانطورکه برادران اهل تشیع انکار را می کنند و کردند اول خمینی را انتخاب کردند نمایندگان خبرگان را انتخاب کردند اگر مهدی زنده و اوامرش ظاهر باشد که دیگر نیازی به انتخاب نیست وقتی رهبر الهی درمیان ما باشد ما دیگر کی هستیم که رهبر انتخاب کنیم وقتی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) درمیانه صحابه بود کسی انتخاب نمی دانست یعنی چه. هیچکس نمی آمد امیر لشکر را خودش انتخاب کند همه اینها به امر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را هم مردم انتخاب نکرده بودند این واضح است. او پیامبر و برگزیده الله (جل جلاله) بود خوب حالا که ما به خود حق انتخاب رهبر را میدهیم چرا به صحابه نمی دهیم؟

این مثل لقمه از پشت گردن خوردن است پس از هزار و یک دلیل آخر می رسند به حرف ما. جای خنده دار قضیه اینجاست که در کشور ایران وقتی خمینی مرد کسی را به جانشینی خود انتخاب نکرد و شاید خواست خدا بود که اینطور شود از یک طرف منتظری را برکنار کرده بود و از طرف دیگر جانشین رسمی نداشت و بعد بزرگان ایران آمدند و یک رهبر جدید برگزیدند که نامش خامنه ای است. خامنه ای حکم رهبری خود را نه از خدا گرفت ونه از مهدی و نه حتی از رهبری قبلی.

خوب آدمهای حسابی آن چیزی را که غیر ممکن میدانستید و میگفتید محال است پیامبر انجام دهد رهبر شما و رئیس نظام شما انجام داد.

می گویند: اگر خمینی جانشینی انتخاب نکرد برای این بود که قانون اساسی وجود داشت مجلس خبرگان بود و در سایه دستورات آن رهبر انتخاب می شد که شد.

در جواب می گوییم ( یعنی قانون اساسی شما از قرآن دقیق تر بود در قرآن آمده که مسلمانها امور خود را با شوری اداره کنند و بر اساس آن دستور، مردم در امر خلافت شوری کردند و اکثریت قریب به اتفاق بر حضرت ابوبکر متفق شدند. و آنکس هم که قبول نکرد نه کودتا کرد نه دست به شمشیر برد. یا سکوت کرد یا به سفر رفت. و این قانون شورا است.

البته قصد ندارم وارد سیاست شوم تنها هدفم این است تابیان کنم که اهل تشیع نمی توانند به عقاید خود جامه عمل پوشانند حتی وقتى حکومت از آن آنها هم باشد نمى توانند. چون با جوهر عقیده آنها، تضاد عجین شده و هر کس میداند که در عمل دو چیز متضاد واقع نمی شوند. و لو آنکه بصورت تئوری بتوان آنرا بیان نمود.

اما نمی خواهیم از جواب به این سوال که چرا پیامبر خلیفه ای برنگزید طفره برویم ما دلایل زیادی داریم که عدم انتخاب جانشین توسط پیامبر را توضیح میدهد از آن جمله.

(1) پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قوم را بدون راهنما رها نکرد زیرا در بین آنها قرآن باقی ماند و این کتاب آسمانی دارای این خصوصیت بود و هست و خواهد بود که کتابی آسان و قابل فهم و استفاده برای همه است خداوند(جل جلاله ) 4 بار دریک سوره این آیه را تکرارأ آورده است.

(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ) سورة القمر آیة 17 22 ـ 32 ـ40

(و براستیکه آسان گردانیدیم قرآن را برای پند گیری پس آیا هست کسی که پند گیرد؟)

و این هم ویژگی خاص قرآن است که نه دستخوش تحریف شده و نه می شود و نه خواهد شد گمان نمی کنیم در این باره کسی جرات کند حرف دیگری بزند پس قرآن و عملکرد رسول خدا که در کتب حدیث جمع شده چراغی فروزان برای رهنمای امت بودند و این سخن اساسأ غلط است که بگوییم ( امت چون رمه ای بی چوپان رها شده اند ).

(2) دوماً در قرآن و سنت امر شده که مسلمانها در امور خویش با یکدیگر مشورت کنند خداوند (جل جلاله) در قرآن میفرماید:

(َأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ) سورة الشوری آیة 38

( مومنان) کارهایشان را در بین خویش با مشوره انجام میدهند )

و آنها نیز پس از رحلت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین کردند وعملأ نیز موفق شدند.

  1. باید دقت کنیم که در عدم انتخاب جانشین مستقیم، حکمت بزرگی وجود دارد برای درک آن نیاز به توجه و فهم است:

هنگامیکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) درقید حیات بودند چند بار برای خود جانشین و نائب برگزیدند مثلأ وقتی برای غزوه ای تشریف میبردند کسی را به جانشینی در مدینه میگذاردند یا برعکس هنگامیکه خودشان با لشکر نمی رفتند کسی را از جانب خود امیر لشکر میکردند. دریکی از این جنگها خالد بن ولید فرمانده سپاه بود او به کفار حمله کرد یکی از کفارکه مرگ خود را نزدیک میدید داد زد:

( لااله الاالله محمد رسول الله )

اما حضرت خالد اعتنایی نکرد و او را کشت وقتی حضرت خالد برگشت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقعه را که شنیدند بشدت ناراحت شدند و چهره شان سرخ شد و بارها به خالد فرمودند ای خالد آیا قلبش را شکافته بودی و دیده بودی که دروغ می گوید آنقدر این جمله را تکرار کردند تاحضرت خالد در دلش گفت. (ای کاش بس میکردند )

بعد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که دیه خون آن فرد را به اهلش بدهند بعد فرمودند.

( خدایا من ذمه خون آن شخص را قبول نمی کنم )

چرا حضرت این حرف را زدند؟ از اول نیز ذمه خون آن شخص بگردن حضرت خالد بود از اول هم به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ربطی نداشت؟ نه اینطور نیست بهرحال خالد امیرمنتخب حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به زبان دیگر جانشین ایشان در بین لشکر بود پس دستور خالد مثل دستور پیامبر بود و عمل او عین عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).

لذا حضرت خالد خطا کرد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عکس العمل نشان دادند و خطای خالد را اصلاح کردند حالا تصورکنید خالد جانشین آن حضرت پس ازوفات نیز می بودند و فرض کنید.

که این واقعه پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اتفاق می افتاد هیچکس نمی توانست به خالد این برگزیده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراض کند و این عمل حتی بصورت قانون درمیاید. و تصور کنید خالد نیز برای خود جانشینی برمیگزید و او هم فقط یک خطا میکرد و به همین ترتیب تا امروز این جانشینان رسمی بنظر شما چند خطا میکردند همه این خطا ها قانون میشد؟

شیعه متوجه این نکته شده که سعی کرده جانشینان پیامبر را معصوم از خطا معرفی کند اما این نادرست است زیرا اولأ عملأ خلاف این اتفاق افتاده و خالد(رضی الله عنه) برگزیده رسمی پیامبر اشتباهی کرد که رسول خدا را به خشم آورد و ثانیأ انسان درصورتی می تواند از خطا مصؤن بماند که بوحی مرتبط باشد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر با وحی سر وکار نداشت دچار خطا می شدند بطور مثال ایشان می خواستند سرقبر منافقین نماز بخوانند که این آیه نازل شد:

(وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ) (التوبة:84)

و (ای محمد ) برسرمرده هیچیک از ایشان (منافقان ) نماز مگذار و نایست برسر قبرشان بدرستیکه آنها کافر به خدا و رسولش شدند و مردند در حالیکه فاسق بودند ) یا این آیه نازل شد:

(عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ) (التوبة:43) خدا ترا ببخشد چرا تا زمانی که برایت واضح نشده بود که از بین اجازه گیران کی راست گو وکی دروغگو است به آنها اجازه دادی که به جنگ نیایند!.

ومثل این زیاد است.

خداوند (جل جلاله) چون که عمل رسول خود را اسوه مؤمنان مقرر فرموده بود لهذا در هر مورد ایشان را مخاطب میکرد و رفتارشان را درست و بی خطا وصاف می کرد تا برای ما مرجع باشد و مرجع شد و ما میگوییم ایشان معصوم بودند، یعنی ازخطاء وگناه بری بودند.

اما جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) این امتیاز را نداشت و مثلأ اگر علی جانشین رسمی ایشان می شد این احتمال وجود داشت که خطای کند که بعدأ بصورت قانون در آید و تازه گاهی خطاها در سلسله جانشینها می توانست 180 درجه باهم فرق کند و ما را دچار سردرگمی نماید به این صورت که این احتمال وجود داشت که امام حسن کاری کند که امام علی خلاف آنرا کرده و یا امام حسین کاری کند که حسن نکرده و به این صورت عوض یک رهبر 100 رهبر داشتیم که هرکسی به فتوای خود عمل میکرد و مسلمانان حیران می شدند وعملأ هم تاریخ شیعه با این مشکل روبروست که توضیح دهد. چرا علی با معاویه جنگید و پسرش با معاویه صلح کرد عالمان شیعه برای توجیه این رفتار متضاد مجبور شدند کتب قطوری بنویسند که تازه خواننده کنجکاو را قانع نمیکند.

به این دلیل ساده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) کسی را پس از خود برنگزید تا مبادا خطایش بنام اسلام تمام شود امروز ما در یک مسئله خلافی به قرآن و سنت مراجعه می کنیم و رای هیچ شخصیت دیگری حتی شخصیتی چون ابوبکر (رضی الله عنه) درمقابل قرآن و سنت برای ما سند نیست و خود را ملزم به پیروی صد درصد ازهیچکس جزقرآن و سنت نمی دانیم.

عالمان مذهب تشیع برای آنکه جواب اشکال را بدهند خود را بورطه ای بس خطرناک انداخته اند یعنی مدعی شدند که جانشینان پیامبر معصوم یعنی بری ازخطا بودند و بواسطه الهام با الله(جل جلاله) درتماس بودند و فرق الهام و وحی را در این میدانند که در وحی می توان فرشته را دید و صدایش را شنید و درالهام فقط صدایش شنیده می شود وخودش قابل رویت نیستند به این ترتیب خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) و جامعیت قرآن را عملأ منکر شده اند هرچند که بظاهر به آن اعتقاددارند.

خاتمیت پیامبر را از اینرو منکرند که بهر حال باور دارند.

خداوند (جل جلاله) پس از حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم ) ازطریق فرشتگان با جانشینان او درتماس است همانگونه که با جانشینان موسی(علیه الصلاه والسلام) تماس داشت حالانکه نوع تماس اهمیتی ندارد؟! می خواهد با وحی باشد یا با الهام یا فاکس یا تلفن نتیجه مهم است مهم این است آنها می خواهند بگویند که ارشادات الهی برخلاف عقیده ما جامع نشده و باز بطریقی دیگر درحال تکمیل است و این انکار اصل خاتمیت پیامبر و جامعیت قرآن است و عجیب اینکه آنها به کتب الهام شده دیگری چون حفر و جامعه و صحیفه فاطمیه معتقدند انا لله واِنا اِلیه راجعون. تمامی این مسائل از آنها سرچشمه گرفته که ایشان جانشینی علی را اصل قرار داده و برای دفاع از این اصل دیگر برایشان اهمیتی ندارد که حتی اگر بنوعی مجبور به انکار خاتمیت پیامبر یاکامل بودن قرآن شوند.

با این بحث معلوم شد که چرا پیامبر جانشینی تعیین نکرد اما باز دلیل را تکرارمی کنیم:

(چونکه جانشین باوحی مرتبط نبود و احتمال داشت در حکمی خطاکند و این خطا درصورتیکه او بر گزیده پیامبر میبود به دین برمیگشت )

واین توضیح شیعه که می گویند جانشینان پیامبر معصوم و با خدا درتماس بودند را نمی پذیریم زیرا اگر قبول کنیم باید آیه 40 از سوره احزاب را منکرشویم

(مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ) (الأحزاب:40)

(نیست محمد پدر هیچیک از مردان شما و اما فرستاده خدا و آخرین پیامبران است. )

و اگر بگوییم «هم این آیه را قبول داریم و هم نازل شدن الهام برعلی را دوگانه گوئی کرده ایم و ما دینی که دوگانه گوئی و تضاد در آن باشد را قبول نداریم زیرا الله فرموده است:

(وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً) (النساء:82)

واگر کتاب آسمان دستورات دینی از جانب کس دیگری غیر از الله می بود حتمأ و صد در صد در آن اختلاف و تضاد فراوانی پیدا می کردند.

یعنی اگر از طرف خدا نباشد حتمأ می توان درآن تضاد یافت.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ